خیلی دوست داشتم که دستای تو همیشه مال من باشه
اما بدون تو شبا فقط می کردم دائماً ناله
می خوام بشینم و گریه کنم ولیکن فایده نداره
چون این و میدوونم که با تو بودن یه رویای محاله
ادامه...
مردی
نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد . دکتر
گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر میخنداندت تا غمت یادت
برود . مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم
سلام دلقک
چطوری؟
واقعا متاثر امیز ناک بود
سلام ممد
ممنون
خوبه یه چیز تورو تحت تاثیر قرار داد
تاثیر امیز ناک بود
اما من تحت تاثیر قرارنگرفتم
تاثیر تورو گرفته بود لازم نبود دیگه تو بگیریش
الهی بگردمش طفلی رو




دلم براش خیلی سوخت
آره فکنم خود چارلی چاپلین بود